دریافتهای دفتر دوم مثنوی 3 جستجوی هلال ماه رمضان از شوق بندگی و خیال پیرمردی در دیدن هلال

مردم از پیر و جوان در زمان عمر ( خلیفه دوم مسلمانان) برای دیدن هلال ماه رمضان بالای کوهی رفته بودند.
ناگهان با کمال تعجب پیر مردی گفت این هلال ماه است.
همه نگاه کردند هلالی ندیدند.
"عمر" جلو رفت دید تار سفید ابروی پیرمرد پایین افتاده؛ باعث این خیال شده است و موی ابروی او را راست کرد.

چون که مویی کژ شد او را راه زد
تا به دعوی لاف دید ماه زد119
وقتی یک موی او ناراست شد؛ این ناراستی راهزن او شد.

موی کژ چون پرده گردون بود
چون همه اجازت کژ شد چون بود؟
راست کن اجزات را از راستان
سر مکش ای راست رو از آستان

مولانا نتیجه می گیرد که ناراستی یک موی انسان را به وادی گمراهی می اندازد. از این رو برای یافتن راه راستی باید از عارفان که جانشان در راستی(تعادل و هارمونی) است آموخت.

هم ترازو را ترازو راست کرد
هم ترازو را ترازو کاست کرد122
اگر ترازوی سالم باشد و بقیه ترازوها را با آن بسنجند می توان آنها را میزان کرد.
اما اگر همین ترازو خود خراب باشد باعث خراب شدن سایر ترازوها می شود.
از این رو ما برای بر طرف کردن کجی های جانمان نیاز به یک ترازوی سالم داریم و دوری از ترازوهای دروغین.

رو "اشداء علی الکفار" باش
خاک بر دلداری اغیار پاش
تا ز غیرت از تو یاران نسکلند
زآنکه آن خاران عدو این گلند

آنانی که خورشید حقیقت را نمی بینند و تنها در خواسته های خویش به سر می برند (کافران)،دشمن گل ایمان و حقیقت بینی تو هستند.
از آنها دوری کن تا ترازوی جانت بر میزان حقیقت بایستد.
@arameshsahafian

کهکشان شوق



در انتهای درد کلبه ای است


که در آن خدا آرمیده است
@arameshsahafian

دریافت های دفتر دوم مثنوی 2 پیوند آینه مومن (یار) و آینه کلی


گفتم ای دل آینه کلی بجو
رو به دریا، کار بر ناید به جو

مومن چون آیینه پاکی است اما برای شروع در مشاهده جهان معنوی است.مانند جوی محدود است.
پس از آن به سراغ ولی خداوند برو که آیینه کلی است و چون دریا وسیع است.
(ولایت شمسیه و قمریه هم گفته اند.
مومن چون ماه و "ولی" چون خورشید است.)

دیده تو چون دلم را دیده شد
شد دل نادیده غرق دیده شد99
در وصف حسام الدین (آینه شمس):
وقتی چشم جان تو به جان و دل من رسید،دارای چشم باطنی شدم.
دل نابینایم رفت و اکنون غرق تماشا هستم.

آینه کلی تو را دیدم ابد
دیدم اندر چشم تو من نقش خود
آیینه کلی و آیینه " ولی" را نیز در چشمان جان تو دیدم.همبنطور خود حقیقی ام را نیز دیدم.
نقش من از چشم تو آواز داد
که منم تو، تو منی در اتحاد103
وقنی در چشم جان تو ،خود را مشاهده کردم با جانت یکی بودم.
اگر خداوند فقط حی و زنده است ؛ غیر او به جان خدایی زنده اند و این جان به حکم توحید یکی بیشتر نیست.
@arameshsahafian

پدران و مادران عاشق


چرا عشق در این اندازه در ادبیات ایران  و جهان بلکه در روح انسان گسترش یافته است؟
در عشق چه گوهری نهفته است که آدمی؛ خلیفة خداوند را غرق کرده است؟
و بسیاری چراهای دیگر....
 عشق تنها روزنه ای است که آدمی ؛ این غریب سرای سپنج را به وطن فراموش شده اش پیوند می دهد.
عشق انسان را از خود بی خود می کند؛ به فنای خواسته ها، اندیشه ها و باورها می رساند.
آنچه در سر راه جان؛ به دروغ خودنمایی می کند را می سوزاند.
و نور ازلی را که در جان آدمی است؛ تابناک می کند.

عارفان هوشیار و طبیبان دلسوز جان آدمی ، وقتی راز سر به مهر عشق را  در سویدای دل یافتند چون پدران و مادرانی دلسوز از عاشق و معشوق آیینه ای ساختند تا گوهر دردانه هستی را به یتیمان سرگشته خاک بنمایانند.
@arameshsahafian

چه بودم و چیستم؟




موجی سرگردان بودم

به دیوار خواسته هایم می خوردم

به خود می پیچیدم

وقتی در من نفوذ کردی

موجی شدم

به جان کیهان افتادم

از این پس، هوس به خود آمدن ندارم
@arameshsahafian

دریافت های دفتر دوم مثنوی1 سرآغاز دفتر در عشق


دیباچه در سر تاخیر مثنوی

عشق محبت بی حساب است جهت آن گفته اند که صفت حق است به حقیقت و نسبت او(عشق) به بنده مجاز است.
"یحبهم" تمام است "بحبونه" کدام است؟!
مولانا در دریافتی جدید از عشق ؛عشق حقیقی را صفت خداوند می داند که او محبت کامل دارد و نسبت آن به غیر مجازی است.
مدتی این مثنوی تاخیر شد
مهلتی بایست تا خون شیر شد1
این دفتر نیز مانند دفتر های دیگر با یاد حسام الدين چلبی آغاز می شود که مولانا شمس را در او می دیده است.

آینه دل چون شود صافی و پاک
نقش ها بینی برون از آب و خاک72
در جهان هر چیز چیزی جذب کرد
گرم گرمی کشید و سرد سرد
ناریان مر ناریان را جاذب اند
نوریان مر نوریان را طالب اند

آنان که در آتش خواسته ها می سوزند همسانان خود را می جویند و آنان که درویش صفت خواسته ای ندارند نور می جویند و می یابند.
قانون جذب:اندیشه آدمی به دور هر چیز بچرخد آن را چون آهنربایی جذب می کند.و جان انسان به هر چه دل بندد آن را خواهد یافت.
آینه جان نیست الا روی یار
روی آن یاری که باشد زآن دیار94
مومن آینه مومن است.
عاشق و معشوق آینه جان همدیگرند برای دیدن خداوند و اسما و صفاتش.
جانی که از این دیار خاکی نشانه خواسته و تاریکی ای ندارد.
@arameshsahafian

رمز عشق ورزی به انسانهای وارسته


هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

ثبت است در جریده عالم دوام ما
                      *****

هر آنکه در این حلقه نیست

دلش زنده به عشق

بر او نمرده به فتوی من نماز کنید
                                           حافظ

علت عشق ورزی به
بعضی انسانها چیست؟!

انسانهایی که در لحظه زندگی می‌کنند، ما را وارد لحظه می‌کنند.
آنها کانون عشق هستند.
(ورود به لحظه یعنی اتصال به زندگی وشادی وپایان رنج )
 این رمز  عشق ورزی به انسانهای وارسته وزنده در حضور است.
                        
ادامه مطالب در کانال
" الماس شیرین عشق"👇👇👇👇👇
@banooamini

مزار مولانا بایزید بسطامی بسطام شاهرود

او که پیشوای مولوی و حلاج بود
عارف قرن سوم

مزار شریفش چه کم از قونیه دارد ؟!
چه شد که ما پیشرفت را در اقتصاد دیدیم و پیوسته عقب افتادیم؟!
کلید پیشرفت ما در فرهنگ است.

چون حلاج می گفت نیست در جامه ام جز خداوند.
و آنچنان محو دوست بود که در جواب آنکه به دنبال او می گشت گفت:
سی سال است به دنبال بایزید می گردم و نمی یابم.

ادامه دریافتهای دفتر سوم مثنوی 33 تبسم شیرین و رمز آمیز پیامبر (ص)به اسیران 2


آنچنان شادند در ذل و تلف
همچو ما در وقت اقبال و شرف
اسیران با خود می گفتند قبلا که پیامبر از ما شکست می خورد هم همین گونه شاد بود.

آن یکی گفت ار چنان است آن ندید
چون بخندید او که ما را بسته دید
چرت رحمت همه جهان ها و هستی ها به اسارت ما می خندد؟!

گرچه نشنید آن موکل آن سخن
رفت در گوشی که آن بد من لدن

بوی پیراهان یوسف را ندید
آنکه حافظ بود و یعقوبش کشید 4529

تعحب و اعتراض اسیران را نگهبانان نشنیدند اما جان پیامبر شنید.
مثل بوی پیراهن یوسف که کسی که می آورد حس نمی کرد اما جان یعقوب از فاصله دور می یافت.

مر شما را وقت ذرات الست
دیده ام پا بسته و منکوس و پست 4543

من نمی کردم غزا از بهر آن
تا ظفر یابم، فرو گیرم جهان
جنگ پیامبر متفاوت است او برای هدایت دیگران می جنگد.

کین جهان جیفه است و مردار و رخیص
بر چنین مردار، چون باشم حریص؟
من چگونه به دنبال جهان خاکی مرده باشم؟!
زآن همی کردم صفوف جنگ چاک
تا رهانم مر شما را از هلاک

زآن همی برم گلویی چند تا
زآن گلوها عالمی یابد رها 45 55

جنگ پیامبر و کشتن او برای مهربانی به جان انسانی است.
نگاه پیامبر گونه و آسمانی به جنگ:عده ای از بین می روند اما جهانی رها می شوند.
@arameshsahafian

ادامه دریافتهای دفتر سوم مثنوی 32 تبسم شیرین و رمز آمیز  پیامبر(ص)به اسیران


پیامبر گروهی از اسیران (جنگ بدر) را می دید که دست بسته می بردند.و پیامبر رحمت؛ این جان عاشق انسانها تبسم می کرد و به اسیران می خندید.
اسیران با خور می گفتند چگونه است که از اسارت ما خوشحال است؟!
پیامبر که گویا سخن پنهانی آنها را شنیده فرمود: در شگفتم از گروهی که آنها را با زنجیر به سوی بهشت می برند.

زاویه دید ؛گونیای اندیشه:
به یک جنگ از زوایای مختلف می شود نگاه کرد.و این یک نگرش ممتاز است بر مبنای اصالت جان انسان و برتری هدایت او بر هر چیز حتی جسم و زنده بودن مادی او.
نکته:جنگ غیر دفاعی تنها به دست پیامبر یا معصوم مجاز است.

باز گفتندی که گرچه او شکست
چون شکست ما نبود آن زشت و پست

زآنکه بخت نیک؛او را در شکست
داد صد شادی پنهان ،زیر دست 4497

اسیران شکست خورده قبلا شکست پیامبر را دیده بودند ؛او در شکست و پیروزی لبخند می زد و شاد بود.

گر تو مشک و عنبری را بشکنی
عالمی از فوح ریحان پر کتی

ور شکستی ناگهان سرگین خر
خانه ها پر گند گردد تا به سر

حضرت مولوی سختی هایی که به جان پاکان می رسد را به باز شدن مشک تشبیه کرده است و خواری ناپاکان به خرد شدن سرگین.
@arameshsahafian

نقاشی ایمان


ایمان پرت کردن خود از بلندای

خواسته ها، افکار و باورهای مرده است

به تنها دامنه زندگی. .......
@arameshsahafian