دشواری دریافتهای تاریخی 13
اسکندر ویرانگری خوشنام 3
نسب های اسکندر
1-نسب سامی ـ مسیحی: هنگامی که افسانۀ اسکندر به دست اقوام سامی یهودی یا مسیحی افتاد، هرکدام آن را به رنگ روایات و اعتقادات محلی و دینی خود درآوردند.2- نسب مصری:خوشرفتاری اسکندر با کاهنان مصری موجب شد که آنان وی را پسر خدای آمون بخوانند و ... 3- نسب ایرانی: نسبنامههایی که منابع عربی و فارسی برای اسکندر برشمردهاند. از همه جالبتر این که اسکندر را از تخمۀ شاهان کیانی دانستهاند. گروهی عقیده داشتندچون تحمل شکست از اسکندر برای ایرانیان دشوار بود و نمیتوانستند فروپاشی دولت هخامنشی را برتابند، شایع کردند که اسکندر از تبار شاهان ایرانی بوده است.
نظامی در شرفنامه ضمن رد انتساب اسکندر به دارای اول، چند روایت نقل میکند و بر این عقیده است که پدر اسکندر همان فیلقوس یونانی بوده است (ص ۸۰-۸۲).
در منابع عربی و فارسی چیزی از خردسالی اسکندر نیامده است، جز آنکه پدرش او را به ارسطو سپرد تا ادب و حکمت بیاموزد. اسکندر ۵ سال در خدمت وی بود. بنا به نوشتۀ گردیزی ، ارسطو مقام وزارت اسکندر را داشت و هر چه شاهزادۀ مقدونی میکرد، به اشارۀ او بود. آنجا که اسکندر از مسیر عدالت بیرون میشد،ارسطو به وی هشدار میداد و در مکاتبات خود او را از قتل و غارت برحذر میداشت . در پارهای منابع ارسطو را همدرس اسکندر دانستهاند که بعدها در دوران پادشاهی اسکندر وزیر او شده است (نظامی:۸۶-۹۳(
گفتهاند که اسکندر پس از فتح ایران راه هند پیش گرفت و پس از کشتن فور، شاه هندوستان، به سودان، و از آنجا به ساحل عدن، و از عدن به مکه، سپس به مغرب رفت و از آنجا راهی سرزمین روم شد و آنگاه قصد سرزمین مشرق کرد. خاک صقلابیها و خزرها را پشت سرگذاشت و به دیدار ترکان تاخت. از آنجا بیابان میان ترکستان و چین را قطع کرد و پادشاه چین را تابع خود نمود. آنگاه نوبت فرغانه، سمرقند، بخارا، آمویه (=آمل) و مرو رسید .اسکندر هنگامی که این نواحی را مطیع خود ساخت، به جبل و حلوان رفت و سرانجام، خود را به عراق رساند و در تیسفون اقامت گزید. پساز یکسال، آهنگ شام کرد و سپس به بیتالمقدس رفت .نوشتهاند که اسکندر ضمن این لشکرکشیها شهرهایی را ویران کرد و شهرهایی را برپا ساخت. ازجمله ۱۲ شهر به نام اسکندریه در نقاطی مانند اصفهان، خراسان و بابل بنا کرد (طبری، ۱ / ۵۷۸). او بسیاری از ایرانیان را کشت، حصارها و آتشکدهها را به ویرانی کشانید و کتابها را سوزاند. در منابع اسلامی، علاوه بر گزارش خونریزیهای اسکندر، گزارشهایی از حیلهگریها، ریاکاریها و نقض عهدهای او به چشم میخورد. در تاریخهایی که به قلم یونانیان و رومیان نوشته شده، نیز نمونههایی از این عهدشکنیهای اسکندر دیده میشود.
بااینهمه، گزارشهایی در دست است که اسکندر در ایران، به استثنای کتابهای دینی زردشتیان و مغان، به هر کتابی در فلسفه، طب، نجوم و... که دست مییافت، دستور میداد آنها را به یونانی برگردانند و به روم بفرستند. باقیماندۀ کتابها هرچه بود، طعمۀ آتش میشد گردیزی مینویسد: در اصطخر فارس جایی به نام دژنبشت (یعنی کتابخانه(، مملو از کتابهای دینی، فلسفی، حساب و هندسه و علوم دیگر بود. «اسکندر دستور داد تا آن همه را ترجمه کردند و به روم فرستاد و فرمود به مقدونیا بنهادند و آن دژنبشت را بسوختند با هر چه کتاب بود اندر وی، و اندر میان عجم کتاب نماند، مگر اندک مایه که اندر دست مجهولان مانده بود »(دائره المعارف بزرگ اسلامی)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
سر در چاه اینترنت می کنم و دردهای دلم را میگویم ناگهان همه از آن با خبر می شوند!