ادامه دریافتهای دفتر سوم مثنوی 30 حکایت درویشی که در زمان داود ع روزی بی زحمت می خواست 3
"پنجره به جان جهان جستن "
تیشه هر بیشه ای کم زن،بیا
تیشه زن در کندن روزن، هلا 2405
تیشه برای جستجوی بیشه های خاکی و زمینی نزن، تیشه ات را برای ایجاد روزنه به جان جهان بکار ببر.
یا نمی دانی که نور آفتاب
عکس خورشید برون ست از حجاب
خورشید، انعکاس خورشیدی است که از حجاب بیرون آمده است.
آن خورشید حقیقی در جان انسانی است که روزنه به جهان جان دارد.
قابل مقایسه با شعر لسان الغیب حافظ:
زین آتش نهفته که در سینه من است
خورشید شعلهایست که در آسمان گرفت
نور این دانی که حیوان دید هم
پس چه گرما بود بر آدمم؟
نوری که حیوان می بیند با نور ویژه انسان که اشرف مخلوقات است یکسان نیست.(حس های جان و سفر جان با جسم متفاوت هست .جان سفر در زمان می کند اما نه به گونه جسم)
من چو خورشیدم درون نور غرق
می ندانم کرد خویش از نور، فرق 2408
داود ع برای قضاوت در مورد کشنده گاو و صاحب گاو به محراب رفته است.
او درون نور غرق شده و بین خود و خدا تفاوتی نمی بیند. (فنا و اندیشه حلاج)
دوستان؛ جهت دیدن اصل حکایت به کانال آرامش مراجعه فرمایند👇👇👇
@arameshsahafian
+ نوشته شده در شنبه ۱۳۹۶/۰۵/۱۴ ساعت ۵:۴۵ ب.ظ توسط مهدی صحافیان
|
سر در چاه اینترنت می کنم و دردهای دلم را میگویم ناگهان همه از آن با خبر می شوند!