شراب تلخ میخواهم که مردافکن بود زورش/ که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش(۲۷۸)
شرابی تلخ آرزو دارم که پهلوانی را از پادرآورد، تا یک لحظه از شر و شور هستی آسایش یابم(خانلری: شرابی مست... برآسایم-شراب مست مانند پرتگاه گیج و زخم وقیح صفت خود شراب است که جوشان و خروشان و کف بر لب است- اگر یک لحظه آسایش به چنین شرابی نیاز دارد پس آسایش کلی چگونه ممکن است؟ بیان خوبی برای جهان پر شور و شر است که در بیت ۲ بیان میشود)
۲- آری سفره زمانه سفلهپرور شیرینی آسایش ندارد، این زیادهخواهی و آرزوی آسایش را از جهان سراسر تلخی و شوری از دل بیرون کن!
۳- شراب بیاور که از فریب آسمان ایمن نیستیم و بازیگری زهره چنگنواز و مریخ جنگاور هم کمکی نمیکند.
۴- کمند شکار بهرام را رها کن و جام شراب بردار که من صحرای جهان را پیمودهام نه نشانی از بهرام است و نه گور خری که شکار میکرد( ایهام: گور بهرام مشخص نیست- خانلری: جام می بردار)
۵- آری راز دهر را آگر میجویی در شراب صاف به تو نشان خواهم داد، ولی به شرط آنکه به آنان که دلی نابينا و طبعی ناموزون دارند نشان ندهی!
۶-توجه و نظر کردن به درویشان با بزرگی و خواجگی منافات ندارد سلیمان با آن شکوه به مورچگان توجه داشت(تلمیح به آیات ۱۹-۱۷ سوره نمل)
۷- کمان ابروی معشوق از حافظ سرپیچی نمیکند ولی از بازوی بیزورش در کشیدن کمان عشق به خنده آمده است(تلمیح به داستان ناتوانی افراسیاب از کشیدن کمان سیاوش)
آرامش و پرواز روح
سر در چاه اینترنت می کنم و دردهای دلم را میگویم ناگهان همه از آن با خبر می شوند!