برگزیده ادب پارسی با توجه به " رستاخیز تمدن ایرانی" ۴۸

موضوع: بهره جستن پادشاه از سرآمدان طب و فلسفه۲

سپس فرمان داد تا فیلسوف را که نامش شنگه بود بیاورند و از او به نیکی پذیرایی کنند.آنگاه کوزه ای پر از روغن گاو برایش فرستاد. شنگه هزار سوزن در آن فروبرد و سر به مهر باز گرداند. اسکندر فرمان داد سوزن ها را آب کنند و از آن شمش سیاهی بسازند و آن را برای شنگه برگردانند.شنگه از آن آیینه ای زیبا ساخت و فرستاد.اسکندر فرمان داد که آینه را در آب دریا بیندازند تا زنگ بزند.آنگاه آینه زنگاری را باز گرداند.
شنگه آینه را صاف و روشن کرد و به سوی اسکندر فرستاد.
اسکندر از زیرکی او و دریافت درست از آنچه در دل داشت، در شگفت افتاد و او را پیش خواند و پرسید: خواسته من از فرستادن کوزه پر از روغن چه بود؟ گفت: تو می خواستی به من بگویی که دلم پر از خرد و دانش است و چیزی در آن نمی گنجد.اسکندر گفت راست گفتی پرسید: تو با فرو بردن سوزنها در روغن می خواستی چه بگویی؟ گفت: من گفتم ریزه کاری هایی از پند نیک می دانم که اگر هم دل تو پر از دانش باشد، در آن جا می گیرد، اسکندر گفت راست گفتی.خواسته من از ساختن شمش سیاه چه بود؟ گفت: تو می خواستی وانمود کنی از گناهان وخونهای بسیاری که ریخته ام، سنگدل شده ام.اسکندر گفت نیک گفتی.پرسید تو چرا از آن آینه ساختی؟ گفت: می خواستم بگویم می توانم به دل تو راه یابم و آن را دگرگون کنم و بهبود بخشم.اسکندر: نیکو کردی.پرسید: من چرا آن را زنگ زده به تو بازگرداندم؟ گفت: می خواستی بگویی چنان دلم تباه گشته که پندهای تو نمی تواند آن را به صلاح آورد.
اسکندر: من همین را خواسته بودم تو چرا آن را روشن و صاف کرده به من بازگرداندی؟گفت: بر آنم که می توانم با سخنی نرم و زیبا آن را روشن کنم و پرده از روی آن برگیرم.
اسکندر: خداوند به تو نیکی دهاد و زمینی که چون تو را پرورده است آباد گرداند.
نویسنده این کتاب گوید:در باره قابوس پسر وشمگیر مانند این داستان شنیده ام: برای شگفتی قابوس، پسری زیبا از کهستان فرستادند که در زیبایی و دلپذیری بی مانند بود و برای همین روبندی بر چهره می افکند تا دلها را نرباید. چون قابوس یک نگاه او را دید از چنان زیبایی در شگفت ماند، لیکن ترسید که شیفته او شود.پس گفت: اگر او را برای خود نگاه دارم دلم را خواهد ربود و خردم را افسون خواهد کرد و مرا از کارهایم بازخواهد داشت و اگر او را رها کنم دیگری از او بهره خواهد برد و دل به دنبالش خواهد بود چاره این است که او و خود را آسوده کنم پس فرمان داد او را بکشند( شاهنامه کهن: ۲۴۸- ۲۴۶)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح

برگزیده ادب پارسی با توجه به " رستاخیز تمدن ایرانی" ۴۷

موضوع: بهره جستن پادشاه از سرآمدان طب و فلسفه۱

داستان " کید"( نام شاه) هندی با اسکندر
چون اسکندر از کار دارا و فور آسوده شد، دیگر شاهان فرمان او را پذیرفتند." کید" در پاسخ به درخواست باژ اسکندر: از شگفتی های جهان چهار چیز با من است، آنها را به تو پیشکش می کنم، چه آنها تنها در خور توست.
-دختر من که خورشید بر دختری چون او نتابیده.
- پزشک من که در شناخت درد و داروها چنان است که گویی خداوند آگاهی را به دل او افکنده
- هم نشین خودم، دانشمندی که گویی از پس پرده نازکی می نگرد، از نهانی آگاه است و از آینده گزارش می دهد.
- پیاله ای از چوب بهشتی که چون از یک بار از آب پر کنندش، همه سپاهیان را سیراب می کند و از آبش کاسته نمی شود.
... پزشک را فراخواند که نامش منکت بود.هر چه از پزشکی پرسید به درستی پاسخ داد.آنگاه از ریشه بیماریها پرسید، منکت: ناگواری شکم، از بسیاری خورد و نوش، بیش از آنچه سرشت پذیرد و بیش از آنچه دستگاه گوارش بتواند آن را بگواراند.پرسید: بهترین چیزها برای نگاهداشت تندرستی چیست؟ گفت: کمی خورش و نوشش و آمیزش با زنان.
از او از نوشیدن دارو پرسید، پاسخ داد: دارو مانند صابون برای جامه است، آن را پاکیزه می کند ولی آن را می فرساید.به او گفت: دستور بهداشت را با فشرده ترین سخن بگو: گفت: از سه چیز پرهیز کن و چهار چیز را کار بند تا به پزشکت نیاز نیوفتد:از گرد و خاک، از بوی بد و از دود، دوری گزین و خوردن نان گندم، گوشت بره و شیر نی نبات و می انگوری، به اندازه نه بسیار در هر بار بهره بر...( شاهنامه کهن: ۲۴۸- ۲۴۶)
دکتر مهدی صحافیان
 آرامش و پرواز روح

هر آن کو خاطر مجموع و یار( خانلری:یاری) نازنین دارد/ سعادت همدم او گشت و دولت هم نشین دارد

آنکه خاطر جانش به آسودگی رسیده و دلبسنه معشوقی نازنین است، خوشبختی و پادشاهی در کنار اوست.( پادشاهی عشق)

۲- ارزش عشق بسیار بالاتر از عقل است و آنکه از جانش گذشته باشد به این آستان ( عشق و خاطر مجموع) می رسد.

۳- دهان تنگ و شیرین تو مگر مهر پادشاهی سلیمان است که جهان در تسخیر نقش انگشتری اش هست( خانلری: دهان تنگ شیرینت مگر مهر سلیمان است)

4- لب یاقوت فام و خط مشک بوی هر دو در زیبارویان نیست، بنازم معشوق خودم را که زیبایی اش هر دو را دارد.( خانلری: آنش هست و اینش نیست)

۵- ای توانگر ضعیفان را بیچاره نپندار، که فقیر( مقام فقر) راه نشین در بالای مجلس بزرگی نشسته است( خانلری: که صدر مجلس عزت فقیر ره نشین دارد) ۶- توانایی ات را بر روی زمین فرصت شمار که زمانه در زیر زمین روزگاری طولانی ناتوانت خواهد کرد.

۷- دعای بیچارگان بلا از جان و دلت دور می کند، در خرمنی که از خوشه چین عار دارد، خیر و گشایش نیست.( خانلری: بلا گردان جان و دل)

۸- ای باد صبا عشق و شوق( خاطر مجموع) مرا به آن شاه زیبارویان برسان، که چون جمشید و کیخسرو صد غلام دارد.

۹- اگر پاسخ داد که عاشق بیچاره ای چون حافظ نمی خواهم، بگویید هم نشین سلطان، فقیری صاحب مقام است(بیت۱: عاشق هم نشین پادشاهی است و پادشاه هم نشین فقیر؛ نتیجه می دهد که فقر-نخواستن که سبب خاطر مجموع می شود- پادشاهی است)

دکتر مهدی صحافیان

آرامش و پرواز روح

دیوار باورها

در پی ات دویدم تا دشت سرگردانی،
اکنون فرو ریختن یکایک باورها را نظاره گرم!               

    ۲۱ بهمن ۱۴۰۰         

  دکتر مهدی صحافیان                

  آرامش و پرواز روح

معرفی کتاب جنک آخرالزمان

این کلمه ی "وطن" یک روز از بین میرود. آن وقت مردم به پشت سرشان، به" ما " نگاه می کنند؛ که خودمان را توی مرزها حبس کرده بودیم و سرِ چند تا خط روی نقشه همدیگر را می کُشتیم.
بعد می گویند: این ها عجب احمق هایی بودند...
| کتاب: جنگ_آخر_زمان | ماریو_بارگاس_یوسا

بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد/ بهار عارضش خطی به خون ارغوان دارد( ۱۲۰)


غلبه عشق و درد هجر ابیات غزل را چنین ساخته است:  ۱و۲:ابراز نهایت شوق در وصف جمال و دلهره پوشیده شدن آن۳: بیان درد فراق عشق۴: تشبیه دردهای عشق به تیرهای مژگان۵و ۶: رجوع به شیرینی درد عشق و شوق باقی ماندن راز آن در دل و جویا شدن حال اهل دل در مستی 
۷: نهیب به بلبل برای ورود به عشق
۸و۹: توسل به میر مجلس شراب و شکایت از بی توجهی یار( استغنا) توسل به معشوق که زودتر او را بکشد۱۰و ۱۱: بازگویی اشتیاق و درخواست برطرف کردن هجر با التماس و دعا ۱۲:شکایت از بخت همراه با ستایش شیرین دهنی معشوق  

۱-در حال غلبه شوق عشق: گردی صورت چون گل را زلفان چون سنبلش سایه انداخته و شکوفه بهاری گونه اش از زیبایی فرمان به ریختن خون( بی بها کردن) گل ارغوان داده است.
۲- با شوق دلهره آمیز از فروکاست زیبایی: مویهای نرم چهره اش چون غباری است که خورشید چهره را پوشانده، خدایا همیشه زنده بدارش که زیبایی جاودانه دارد( خانلری: احتمال داده زیبایی جادوان؛ جادوگران باشد)
۳- هنگام ملحق شدن به عشق، گمان کردم دیدار نزدیک است، افسوس نمی دانستم که دریای عشق موجهای خونریز دارد.( تفاوت با مولانا: عشق از اول سرکش و خونی بود/ تا گریزد آنکه بیرونی بود)
۴- از تیرهای چشمانت نمی توان جان سالم به در برد، که از هر سو کمین کرده و تیر مژگان در کمان ابرو گذاشته.
۵-آنگاه که گیسوانت درد دل عاشقان را -به یاری باد صبا- چون گرد فرو میریزد، دستور داده که درد و راز ما پوشیده بماند( گلایه از بر طرف نشدن اندوه توسط باد صبا و شوق به باقی ماندن درد عشق)
۶-چون جوانمردان جرعه ای از شراب بر زمین بریز و حال اهل دل را گوش کن که از پادشاهان و کامروایان داستانهای زیادی دارد( یادآوری بی وفایی به آنان)
۷- بلبل بیچاره از خنده گل، گرفتار دامش نشو( مثل من) که اگر زیبایی جهان را هم داشته باشد، بر آن اعتماد نیست( زوال پذیر است)
۸- ای میر مجلس، به خاطر خدا داد مرا ازین معشوق که با دیگران میگساری و شادی و با من  سرسنگین است، بستان.( خانلری: سر بر من گران دارد-ضرب المثل شده است-)
۹- اگر چون شکار به پشت زین می خواهی مرا ببندی، زود صیدم کن که در تاخیر زیانهای زیادی برای جوینده است( ضرب المثلی که ریشه در گفتار پیامبر ص دارد و فی التاخیر آفات)
۱۰- چشمانم را از قد چون سروت محروم نکن، بر این سر چشمه گریان، سرو قامتت را بنشان که آب روان گوارایی است.
۱۱- ازین ترس فراق مرا رهایی بده تا خداوند تو را از گزند چشم بد دور کند.
۱۲- چه عذری بیاورم که شوربخت نیستم که آن معشوق غوغا افکن( که همه را لب چشمه می برد و تشنه بر می گرداند) با آنگه لبان شیرینی دارد مرا به تلخی کشت.
دکتر مهدی صحافیان 
آرامش و پرواز روح

دشواری دریافت‌های تاریخی 18

 

انگیزه های شکل گیری تاریخ و تزلزل آموزه های آن(معرفی کتاب)

جهان مکتوب چگونه ادبیات به تاریخ شکل داد، مارتین پوکنر، ترجمه علی منصوری، انتشارات بیدگل، 1400

در این کتاب، مارتین پوکنر ما را با خود به سفری یگانه در دل‌ زمان و به گرداگرد عالم می‌برد و طی آن از نقش شگرفی پرده برمی‌دارد که داستان‌ها و ادبیات در خلق جهان امروز ما ایفا کرده‌اند. پوکنر در این کتاب بدیع، ضمن کندوکاو در شانزده متن بنیادینی که آنها را از بیش از چهارهزار سال تاریخ ادبیات جهان انتخاب کرده، ما را با بسیاری از کسانی که اهل شهود و صاحب بینش بوده‌اند آشنا می‌سازد و به روشنی نشان می‌دهد که چگونه نوشتن و به تبع آن ادبیات الهام‌بخش ظهور و سقوط ملت‌ها و امپراتوری‌ها بوده، افکار فلسفی و سیاسی را در درخشان‌ترین اذهان و عقول شرر زده، باورها و عقاید مذهبی را در جان باورمندان پدیدآورده و با تأثیرگذاری بر زندگی نسل‌های بسیار، سیر تاریخ را عوض کرده است.

در این سفر با آثاری آشنا می‌شویم که به تمدن انسانی شکل بخشیده‌اند، آثاری که برخی از آنها دیرزمانی گم‌شده و از یاد رفته بودند و بعدها از نو کشف گشتند: نخستین شاهکار مکتوب، حماسۀ گیلگمش؛ کتاب مقدس عبری، کار عزرای کاتب؛ و سرگذشت گِنجی، نوشتۀ بانویی ژاپنی معروف به موراساکی. در دیدار از بغداد، پوکنر از شهرزاد و داستان‌های هزارویک شب سخن می‌گوید؛ می‌بینیم که چگونه گوته ادبیات جهان را در سیسیل کشف می‌کند، و گام‌به‌گام تأثیرگذاری روزافزون و خیره‌کنندۀ مانیفست کمونیست را دنبال می‌کنیم. به دیدار تروآ، پرگامون و چین می‌رویم و با برندۀ نوبل ادبی، دِرِک والکوت، در جزایر کارائیب و اورهان پاموک در استانبول به گفتگو می‌نشینیم.

قسمت مستقلی از کتاب مربوط به اسکندر

“با این که تروآ هیچ اهمیت راهبردی مستقیمی نداشت، سرچشمه های پنهان لشگرکشی اسکندر را فاش کرد. اسکندر به آسیا آمده بود تا قصه های جنگ تروآ را احیا کند. هومر جهان بینی اسکندر را شکل داده بود و حالا اسکندر از طریق لشکر کشی اش به این دیدگاه جامه عمل می پوشاند.وقتی اسکندر به تروآ رسید این مسوولیت را به گردن گرفت که این داستان حماسی را، فراتر از آنچه هومر می توانست تصور کند، ادامه دهد.اسکندر با بازسازی فتح آسیا در مقداری وسیع تر عظمت هومر را دوچندان کرد.”(جهان مکتوب، مارتین پوکنر، ترجمه علی منصوری، ص34 ) 

 

دکتر مهدی صحافیان

آرامش و پرواز روح
 

دشواری دریافت‌های تاریخی 16 و 17

 

 

اسکندر ویران‌گری خوش‌نام 6

تحمیل روایت‌های کلاسیک یونانی در دانشگاه‌ها و خطر از سرگیری جنگهای صلیبی و  حمله به ایران1

باید پاسخ این پرسش را داد که تخت‌جمشید چگونه ویران شد؟ اگر تخت‌جمشید به آتش کشیده نشده باشد و پارچه‌ سوخته‌ای که اکنون هم در موزه‌ فارس نگاهداری می‌شود جعلی باشد به این پرسش چگونه باید پاسخ گفت؟حتی اگر نشانه‌هایی از آتش‌سوزی‌ کوچکی در تخت‌جمشید دیده شود آیا نشان از آتش‌سوزی دوران اسکندر دارد یا در دوره‌های گوناگون پس از آن تاریخ مانند  یورش اعراب یا مغول‌ها رخ داده است؟

آیا پس از گذشت 2500 تا 3000 سال بافت یک پارچه‌ سالم می‌ماند که اکنون پارچه‌ سوخته در یک موزه‌ تنها استناد ما برای آتش‌سوزی باشد؟ می‌دانیم که تنها پارچه سالم دوره هخامنشی فرش پاریزیک است که باستان‌شناسان این فرش را در روسیه پیدا کردند و طبیعتا یخ‌زدگی باعث شده فرش سالم بماند. حمله‌ اسکندر مقدونی از سوی برخی از پژوهشگران در 50 سال گذشته می بایست زیر سوال رفته باشد، ولی دانشنامه‌ها و مدارکی که ما از دانشگاه می‌گیریم به ما این را اعمال می‌کنند که بی‌تردید باید روایت کلاسیک یونانی و اروپایی در مورد حمله‌ اسکندر را پذیرفت.

 

احمد حامی و بخشی از پژوهشگران مانند اصلان غفاری و زنده‌یاد ذبیح بهروز بر این باورند که تخت‌جمشید به گونه طبیعی و در گذر زمان به ویژه بر اثر یورش اعراب و مغول‌ها رو به فرسودگی و ویرانی گذاشته است، اما به کلی نابود نشده و دست‌کم تا پیش از انقلاب برخی از بومی‌های فارس از سنگ‌های تخت‌جمشید برای ساخت خانه‌هایشان استفاده می‌کردند، که یکی از دلیل‌های آن استواری سنگ‌ها و دلیل دیگر باور سپندینگی این گستره در میان مردم بومی بوده است. به گونه‌ای که حتی برای درمان بیماری‌ها از خاک و سنگ‌های تخت‌جمشید بهره می‌بردند که استاد جمشید صداقت‌کیش از این روایت بومی یاد کرده‌ است.پس دور از ذهن نیست که در گذر نزدیک به 3000 سال و با یورش‌هایی که روی داده تخت‌جمشید به مرور رو به ویرانی بگذارد.

 

دکتر مهدی صحافیان

آرامش و پرواز روح

 

اسکندر ویران‌گری خوش‌نام 7

تحمیل روایت‌های کلاسیک یونانی در دانشگاه‌ها و خطر از سرگیری جنگهای صلیبی و  حمله به ایران2

به راستی چگونه سرداری با 32 سال سن به گستره‌ای که امپراتوری هخامنشی در دست داشته پیروز می‌شود و حتی به هندوستان هم دست پیدا می‌کند. جواهر لعل نهرو، بر این باور بود که اگر ما به اسکندر‌نامه‌ها که تاکنون نزدیک به 12000 اسکندر‌نامه نوشته شده است اعتماد کنیم در این نوشتارها آمده است که اسکندر در حمله به هندوستان از کوه‌ها و دریاچه‌هایی می‌گذرد و بر آن‌ها پیروز می‌شود یا سردارانی را از پای در می‌آورد که هیچ کدام از این نام‌ها در تاریخ و جغرافیای هند یافت نمی‌شود. تردیدی نیست که سرداری با نام اسکندر و برای گرفتن امپراتوری هخامنشی به ایران حمله کرده است اما به گمان بسیار در بخشی از مناطق ایران شکست خورده و بازگشته است.

کتاب «قصه سکندر و دارا» نوشته اصلان غفاری با پیشگفتاری 40 صفحه‌ای از ذبیح‌الله بهروز خواننده را درباره این رخداد دچار تردید می‌کند(همچنین پژوهش‌های احمد حامی در زمینه حرارت ندیدن سنگ‌های تخت‌جمشید) سیاست‌مداران باخترزمین بارها از یورش‌های گذشتگان خود به خاورزمین یاد کرده‌اند و بر این باورند که نیاکانشان برای آموزش آزادی این سرزمین‌ها را تصرف کرده‌اند.  برای نمونه جرج بوش در حادثه‌ تروریستی 11 سپتامبر از وارد شدن به جنگ‌های صلیبی سخن می‌گوید به مخاطب یک رجوع تاریخی می‌دهد. رجوعی که نشان از پیشینه‌ نبرد شرق و غرب دارد! درست همانند پیامی که کارگردان فیلم سیصد برای پرورش کودک آمریکایی دارد تا بداند در آینده باید چگونه برخوردی با انسان شرقی داشته باشد!

این سیاستمداران و هنرمندان (کارگردانان) بر این باورند که برای متمدن کردن بخش خاورزمین هرچندگاه باید به آن‌ها حمله کرد و اسکندر مقدونی را الگوی برجسته خود می‌دانند به آتش کشیدن تخت‌جمشید یکی از نقاط عطف این ماجرا است که دست کم از سوی پژوهشگران ایرانی باید بازنگری شود.( نهمین نشست بازخوانی تاریخ ایران با عنوان "سرگذشت تخت‌جمشید"- گروه تاریخ انجمن افراز، علیرضا افشاری، مسعود جوادیان، فرشید ابراهیمی- دوشنبه 24 دی‌ماه 1397)

دکتر مهدی صحافیان

آرامش و پرواز روح

دشواری دریافت‌های تاریخی 15

 

اسکندر ویران‌گری خوش‌نام 5

به آتش کشیدن تخت‌جمشید به دست اسکندر گمانه‌ای تردیدآمیز

فرشید ابراهیمی در کتاب «اسکندر مقدونی به روایت متن‌های پهلوی» (نشر ابریشمی‌،‌ 1387) و مقاله‌ «کتاب سوزان در دو بُرهه از تاریخ ایران» اشاره‌های فراوانی به کشتار‌ها،‌ ویرانی‌ها و آتش‌سوزی تخت جمشید به وسیله اسکندر دارد.

روایت‌های کلاسیک یونانی از حمله‌ اسکندر به عنوان‌ انتقام یورشی که خشایارشا به آتن داشته یاد می کنند. امیرمهدی بدیع در کتاب پانزده جلدی «یونانیان و بربرها» به ما ثابت می‌کند که آتنی که خشایارشا به آن حمله کرده آتن کلاسیکی که ما تصور می‌کنیم نیست، به عبارتی در زمان حمله‌ خشایارشا آتن به معنی آنچه که گفته شده دارای کاخ‌های فراوان و سازه‌ها و معابد باشکوهی که پنداشته شده نبوده و بناهای یاد شده سال‌ها پس از خشایارشا و حتی سقوط هخامنشیان ساخته شده،‌ پس چه روی می‌دهد که اسکندر این گونه به اندیشه‌ انتقام بر می‌آید؟

روایت‌ها به ما می‌گوید که اسکندر و همراهانش به ویژه معشوقه‌ او به نام تاییس در حال میگساری تصمیم به این انتقام می‌گیرند و تخت‌جمشید را که به گفته تاریخ‌نگاران یونانی سراسر ساخته شده از چوب سدر است به آتش می‌کشند.

برخی از پژوهشگران ایرانی در پنجاه سال گذشته به این روایات، نگاه تردید‌آمیزی دارند. نکته دیگر اینکه بر پایه آزمایش‌های شیمی که زنده‌یاد مهندس احمد حامی (پدر بِتُن ایران) بر روی سنگ‌های تخت‌جمشید انجام داده و در کتاب خود (سفر جنگی اسکندر مقدونی به درون ایران و هندوستان بزرگترین دروغ تاریخ است!) به آن اشاره کرده است به این برآیند می‌رسیم که سنگ‌های تخت‌جمشید حرارت ندیده‌اند.

دکتر مهدی صحافیان

آرامش و پرواز روح
 

دشواری دریافت‌های تاریخی 14

 

اسکندر ویران‌گری خوش‌نام 4

اسکندر یا ذوالقرنین؟!

در آثار ادبی فارسی معمولاً همه جا به نام اسکندر، و نه ذوالقرنین، برمی‌خوریم. منتها آنچه از جهانگیری، مصاحبت با خضر و طلب آب‌حیات در اخبار آمده، همه به اسکندر نسبت داده شده است.مشهورترین مجموعه‌هایی که بر پایۀ اخبار اسکندر به نثر فارسی نوشته شده، قصه‌های مفصلی است که عنوان اسکندرنامه دارند، مانند اسکندرنامه‌ای که از سدۀ ۵ ق، و اسکندر نامۀ دیگری که از عهد صفوی باقی مانده است و هر دو نثری فصیح دارند (صفا، ۱۹۸؛ بهار، ۳ / ۲۶۲، ۲۶۳، حاشیۀ ۱).

شهرت افسانه‌ای موجب شده که اسکندر و رویدادها، اشیاء و افراد مرتبط با تاریخ یا اسطورۀ زندگی او، در صنایع بدیعی - تشبیه، مبالغه، ارسال مثل و ... - به عنوان ارکان اصلی هر یک از این صنایع مورد استفاده قرار گیرند و شعرا در وصف ممدوحان، تنبیه مخاطبان، بیان اندیشه‌های شاعرانه، تجسم و ترسیم بهتر و مملوس‌ترِ نکات عمیق اخلاقی و فلسفی خود از قصۀ اسکندر بهره برند (ناصر‌خسرو، ۲۴۶، ۳۳۸؛ خاقانی، ۲۳، ۲۳۲، ۲۴۸، ۲۸۰، ۳۰۹؛ حافظ، ۴، ۱۱۷، ۱۴۷؛ صائب، ۱۱۸، ۱۲۱، ۸۲۳ (

 اسکندر در تاریخ طبری

فصلی را به داستان‌های دارای بزرگ و دارای کوچک1 اختصاص داده است. شخصیّت اصلی این فصل، اسکندر کبیر و موضوع اصلی آن، فتح سرزمین پارس است. ازآنجا که طبری این فرصت را داشته تا برخی از داستان‌هایی را که درباره فاتح کبیر یونان و شرح احوال و اعمال او در پارس و مشرق می‌دانسته، به شیوه خود بازگو کند، این فصل به شرح سقوط سلسله هخامنشی و نقش اسکندر در این رخداد اختصاص می‌یابد. تاریخ طبری دارای چهار روایت از داستان اسکندر با آخرین پادشاه هخامنشی ـ دارای کوچک ـ است

 

در این روایت ها، ما با دو ذوالقرنین آشنا می شویم: ذوالقرنین اول یا بزرگ، فریدون پادشاه پیشدادی ایران، و ذوالقرنین دوم، اسکندر مقدونی است. آنان به لحاظ زمانی فاصله طولانی دارند؛ هرچند در بخشی از روایت دوم، بار دیگر سرگذشت اسکندر مقدونی با خضر پیوند می خورد. این از ویژگی های روایت های داستانی و افسانه ای است که در منابع تاریخ ملی و اساطیری ایران به چشم می خورد و هر جا که تاریخ با داستان پردازی آمیخته می شود، آشکارا خودنمایی می کند.

از روایت اول و دوم معلوم میشود که پیش از وی موضوع ذوالقرنین در منابع روایی و شفاهی ایرانی وجود داشته است.

در این روایت ها مشخص می شود، که ذوالقرنین اول ایرانی و ذوالقرنین دوم ایرانی - یونانی است. اسکندر مقدونی در روایت دوم فرزند دارا فرزند بهمن فرزند اسفندیار است. این کوشش آگاهانه به احتمال زیاد با هدف هویت بخشی ایرانی به روایات اسلامی بیان شده است.

دکتر مهدی صحافیان

آرامش و پرواز روح
 

دشواری دریافت‌های تاریخی 13

 

اسکندر ویران‌گری خوش‌نام 3

نسب های اسکندر

1-نسب سامی ـ مسیحی: هنگامی که افسانۀ اسکندر به دست اقوام سامی یهودی یا مسیحی افتاد، هرکدام آن را به رنگ روایات و اعتقادات محلی و دینی خود درآوردند.2- نسب مصری:خوش‌رفتاری اسکندر با کاهنان مصری موجب شد که آنان وی را پسر خدای آمون بخوانند و ... 3- نسب ایرانی: نسب‌نامه‌هایی که منابع عربی و فارسی برای اسکندر برشمرده‌اند. از همه جالب‌تر این که اسکندر را از تخمۀ شاهان کیانی دانسته‌اند. گروهی عقیده داشتندچون تحمل شکست از اسکندر برای ایرانیان دشوار بود و نمی‌توانستند فروپاشی دولت هخامنشی را برتابند، شایع کردند که اسکندر از تبار شاهان ایرانی بوده است.

نظامی در شرف‌نامه ضمن رد انتساب اسکندر به دارای اول، چند روایت نقل می‌کند و بر این عقیده است که پدر اسکندر همان فیلقوس یونانی بوده است (ص ۸۰-۸۲)
در منابع عربی و فارسی چیزی از خردسالی اسکندر نیامده است، جز آنکه پدرش او را به ارسطو سپرد تا ادب و حکمت بیاموزد. اسکندر ۵ سال در خدمت وی بود. بنا به نوشتۀ گردیزی ، ارسطو مقام وزارت اسکندر را داشت و هر چه شاهزادۀ مقدونی می‌کرد، به اشارۀ او بود. آنجا که اسکندر از مسیر عدالت بیرون می‌شد،ارسطو به وی هشدار می‌داد و در مکاتبات خود او را از قتل و غارت برحذر می‌داشت . در پاره‌ای منابع ارسطو را همدرس اسکندر دانسته‌اند که بعدها در دوران پادشاهی اسکندر وزیر او شده است (نظامی:۸۶-۹۳(
گفته‌اند که اسکندر پس از فتح ایران راه هند پیش گرفت و پس از کشتن فور، شاه هندوستان، به سودان، و از آنجا به ساحل عدن، و از عدن به مکه، سپس به مغرب رفت و از آنجا راهی سرزمین روم شد و آن‌گاه قصد سرزمین مشرق کرد. خاک صقلابیها و خزرها را پشت سرگذاشت و به دیدار ترکان تاخت. از آنجا بیابان میان ترکستان و چین را قطع کرد و پادشاه چین را تابع خود نمود. آن‌گاه نوبت فرغانه، سمرقند، بخارا، آمویه (=آمل) و مرو رسید .اسکندر هنگامی که این نواحی را مطیع خود ساخت، به جبل و حلوان رفت و سرانجام، خود را به عراق رساند و در تیسفون اقامت گزید. پس‌از یک‌سال، آهنگ شام کرد و سپس به بیت‌المقدس رفت .نوشته‌اند که اسکندر ضمن این لشکرکشی‌ها شهرهایی را ویران کرد و شهرهایی را برپا ساخت. ازجمله ۱۲ شهر به نام اسکندریه در نقاطی مانند اصفهان، خراسان و بابل بنا کرد (طبری، ۱ / ۵۷۸). او بسیاری از ایرانیان را کشت، حصارها و آتشکده‌ها را به ویرانی کشانید و کتابها را سوزاند. در منابع اسلامی، علاوه بر گزارش خون‌ریزیهای اسکندر، گزارشهایی از حیله‌گریها، ریاکاریها و نقض عهدهای او به چشم می‌خورد.  در تاریخهایی که به قلم یونانیان و رومیان نوشته شده، نیز نمونه‌هایی از این عهدشکنیهای اسکندر دیده می‌شود
بااین‌همه، گزارشهایی در دست است که اسکندر در ایران، به استثنای کتابهای دینی زردشتیان و مغان، به هر کتابی در فلسفه، طب، نجوم و... که دست می‌یافت، دستور می‌داد آنها را به یونانی برگردانند و به روم بفرستند. باقی‌ماندۀ کتابها هرچه بود، طعمۀ آتش می‌شد گردیزی می‌نویسد: در اصطخر فارس جایی به نام دژنبشت (یعنی کتابخانه(، مملو از کتابهای دینی، فلسفی، حساب و هندسه و علوم دیگر بود. «اسکندر دستور داد تا آن همه را ترجمه کردند و به روم فرستاد و فرمود به مقدونیا بنهادند و آن دژنبشت را بسوختند با هر چه کتاب بود اندر وی، و اندر میان عجم کتاب نماند، مگر اندک مایه که اندر دست مجهولان مانده بود »(دائره المعارف بزرگ اسلامی)

دکتر مهدی صحافیان

آرامش و پرواز روح
 

انجماد روح

و تو شاهد بودی که آرامش انکار شد
و روح در انجماد ماند

۱۴۰۰/۱۱/۱۱
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
با سپاس از مهندس فرخ پور

دشواری دریافت‌های تاریخی 12

 

اسکندر ویران‌گری خوش‌نام 2

اختلاف در شخصیت تاریخی اسکندر

منشأ اخبار مجعول دربارۀ اسکندر کتابی است که حدود سال ۲۰۰م ــ یعنی ۵ قرن پس از اسکندر ــ به دست مردی ناشناس در مصر نوشته شد و سپس به فیلسوف همزمان اسکندر، کالیستنس (خواهرزادۀ ارسطو) منسوب گردید. این مرد افسانه‌ساز در تاریخ به نام کالیستنس دروغین شهرت یافته است (تاریخ ادبیات در ایران، ج3:۸۹-۹۰). البته دست‌مایۀ این مجعولات به زمان خود اسکندر بازمی‌گردد که سرداران شرح کارهای او را با مبالغات نقل کردند. در رأس این افسانه‌پردازان اُنِسکریت یکی از فرماندهان سپاه اسکندر و کالیستنس (۳۶۰-۳۲۷ ق‌م) از مردم اُلِنْس بودند که در لشکرکشیهای اسکندر به شرق او را همراهی می‌کردند. این گزارشهای نادرست بعدها موضوع رمان تاریخی کلیتارخ از سرداران اسکندرگردید.

 در اواخر روزگار ساسانیان، متن یونانی نوشتۀ کالیستنس دروغین به پهلوی، و از این زبان به سریانی ترجمه شد. گرچه ترجمۀ پهلوی آن، پس از مدتی از میان رفت، اما ترجمۀ سریانی این متن که به گفتۀ نولدکه ظاهراً به توسط یک سریانی نسطوری صورت گرفته بود (اسکندرنامه؛ افشار، ۱۶۴-۱۶۵)، باقی ماند. این ترجمۀ سریانی مأخذ ترجمه‌های عربی اخبار اسکندر قرارگرفت.
طی قرون متمادی به هر یک از این ترجمه‌ها شاخ و برگهایی افزوده شد. در ترجمه‌های عربی رنگ و بوی اسلامی پیدا کرد وقتی که این قصه‌ها پس از اسلام از عربی به فارسی برگردانده شد، بسیار چیزها بدان افزوده شد و از همۀ این افسانه‌ها، اسکندرنامه یا به قول صاحب مجمل التواریخ۵۰۶)، اخبار اسکندر پدید آمد و شاعرانی چون فردوسی و نظامی آن را به رشتۀ نظم کشیدند.

بسیاری از منابع فارسی و عربی شجره‌نامه‌هایی مجعول از اسکندر به دست می‌دهند. با این‌همه، در بیشتر آنها نام پدر اسکندر (فیلیپ) را به شکلهای فیلفوس، فیلاقوس، فیلبس یا بیلبوس آورده‌اند. در این تبارنامه‌ها فراتر از نام فیلیپ به نامهایی همچون مطریوس، مصریم، هرمس، میطون، عیص و جز آنها برمی‌خوریم که نشانی از آنها در تاریخهای یونانی و رومیِ اسکندر پیدا نمی‌شود و پیدا ست که بعدها بر ساخته شده است.

پیوند خوردن رشتۀ تبار اسکندر به قوم یهود، یا درآمدن وی به زیّ پادشاهی مسیحی  ناشی از خلق افسانه‌ای مسیحی براساس کتابهای خطی مرکز بایگانی پادشاهان اسکندریه، و به نظم درآمدن بخشهایی از آن به همت شخصی به نام یعقوب ساروک، شاعر سریانی‌زبان مسیحی در اوایل سدۀ ۶ م بوده است.

 

دلی که غیب نمایست و جام جم دارد / ز خاتمی که دمی گم شود چه غم دارد؟( ۱۱۹)

آن دل پاک و زلال، که آیینه جهان غیب و چون جام جهان نمای جمشید است، از گم شدن انگشتری اش دلگیر نمی شود( برتر دانستن جام جمشید بر انگشتری سلیمان از جهت مستی و بیخودی عاشقانه)
به خط و خال گدایان مده خزینه دل
به دست شاه وشی ده که محترم دارد
(غیب نمایی دل به شرطی است که) گنجینه دل را به آنان که زیبایی حقیقی ندارند( ایهام: مدعیان- زیبارویان که وام دار زیبای مطلقند) نسپاری، به شاه آفرینش که به ارزش دل آگاه است بسپار.
۳- ( بیان پایداری برای رسیدن به غیب نمایی)هر درختی ستم پاییز را تحمل نتواند، همت سرو را می ستایم که پیوسته پیروز و سبز است.
۴- وقت آن رسیده( پس از پایداری و غیب نما شدن دل)که مشتاقانه چون نرگس مست، هر کس که شش درهم دارد در پای جام نثار کند.( نرگس شش برگ سفید دارد و جامی زرد رنگ در وسط)
۴- و اکنون مانند گل نرگس، دارایی ات را به پای شراب و بیخودی بریز وگرنه روح آگاه جهان صد خرده بر تو بگیرد( ایهام: از این که دارایی را خرج بیخودی نکردی و یا از حالت هوشیاری ات)
۵-راز جهان غیب بر هیچ کس گشوده نمی شود( همراه با حال خوش تسلیم باش)افسانه نگو(در بیان این راز) 
۶- دل غیب نمایم که ادعای رهایی از هر وابستگی ای داشت، اکنون با نسیم سحری که بوی زلفت را آورده، همه گونه کار دارد.
۷-آرزوهای نهان دلم(دل غیب نما آرزوهای بزرگ دارد) را از که جویا شوم؟! دل نگهداری نیست که در نگاهش جلوه و عنایت حق باشد.
۸- از خرقه حافظ چه حاصلی به دست خواهد آمد؟! ما به دنبال بی نیاز مطلقیم و او شیفته بت و معشوق خویش( ایهام: تواضع حافظ و یا خواسته های بسیار متعالی)
دکتر مهدی صحافیان
 آرامش و پرواز روح

دشواری دریافت‌های تاریخی 11  اسکندر ویران‌گری خوش‌نام 1

اختلاف در شخصیت تاریخی اسکندر

اِسْکَنْدَر، یا اسکندر سوم (۳۵۶-۳۲۳ ق‌م)، فرزند فیلیپ دوم مقدونی، در منابع اسلامی مشهور به اسکندر مقدونی، یا اسکندر رومی، یا اسکندر ذوالقرنین منابع: ۱. اروپایی، ۲. ایرانی ـ اسلامی.

 در منابع اروپایی چهره‌ای مشخص دارد؛ امـا در منـابع ایرانی ـ اسلامی دستخوش تحریف و آشفتگی بسیار شده است(غلبه عنصر افسانه بر حقیقت تاریخی) عامل تحریف: ۱. افسانۀ خویشاوندی اسکندر با سلسلۀ کیانیان ایران ۲. اختلاط شخصیت اسکندر با شخصیت قرآنی ذوالقرنین۳. یکی بودن احتمالی ذوالقرنین و کورش بزرگ.

معرفی تاریخی اسکندری که از مقدونیه برخاست، بر ایران تاخت و پادشاهی ۳۰۰ سالۀ هخامنشی را برانداخت، بدون اشاره به قرابت او با کیانیان و یکی‌شدن وی با ذوالقرنین، و نیز یکی‌شدن ذوالقرنین با کورش بزرگ، ناقص و یا گیج‌کننده خواهد بود. درجۀ اختلاط اسکندر و ذوالقرنین را نمی توان نادیده گرفت و مثلاً اسکندر مقدونی را به‌عنوان پادشاه مقتدر یونانی و فاتح ایران و ذوالقرنین را تنها به‌عنوان شخصیتی قرآنی معرفی ‌کرد. روایات اسکندر یا از اصل پهلوی، یا از مآخذ غیرپهلوی (یونانی و سریانی) بوده است. پاره‌ای از این روایات توسط ایرانیان (زردشتیان) عهد ساسانی در کتابهایی مانند خوتای نامک نوشته شده و پس از اسلام به نوشته‌های پهلوی مانند دینکرت، بندهش و ارداویراف‌نامه انتقال یافته و سپس مأخذ مورخان ایرانی و عرب قرار گرفته است. بخش دیگر از روایات اسکندر، گزارشهای نیمه‌افسانه‌ای است که پس از اسکندر به یونانی نوشته و بعدها به زبانهای سریانی، پهلوی، عربی، ارمنی و ... ترجمه شده، و بدان افزوده گردیده، و به منابع فارسی و عربی راه یافته است. 
در اخباری که به دست خود ایرانیان (معمولاً زردشتی آیین) نوشته شده، اسکندر مردی ویرانگر، و اهریمنی وصف شده است که دولت هخامنشی را برانداخت، شاهزادگان ایران زمین را کشت، خرابیهای زیادی به بار آورد و کتابهای دینی ایرانیان را سوزاند ( ارداویراف‌نامه، فصل ۱: ۳-۷؛ دینکرد، 413, 423, 435, 437, 441, 446؛ وست، 28). ازاین‌رو، ایرانیان از اسکندر به‌عنوان گُجستک سکندر (اسکندر نفرین شده)یاد کرده، و او را هم‌طراز جبارانی آتش‌افروز، و «هم دوش خدا، چون ضحاک و افراسیاب نهاده‌اند (همچنین به نظر می‌رسد که مراد از کرسانیِ غاصب در هوم یشت اوستا (بند ۲۴) اسکندر مقدونی بوده باشد. 
در روایات دیگر، هم پیامبری خداشناس و هم قهرمانی صف‌شکن. در یک‌جا شاهزاده‌ای است نیکو‌سیرت از نژاد کیانیان که بر مرگ دارا می‌گرید؛ در جایی دیگر مسلمانی موحد، نمازگزار و ایرانی صحیح‌النسب (بهار، ۲ / ۱۳۰) که به حرم کعبه می‌رود (فردوسی، ۷ / ۱۸۴۶)، بر سر کوهی با اسرافیل دیده می‌شود (همان، ۷ / ۱۸۹۰)و سرانجام، در جایی دیگر مسیحی معتقدی است که به صلیب، زنار و روح‌القدس سوگند می‌خورد. (همان، ۷ / ۱۸۶۵) 

دکتر مهدی صحافیان

آرامش و پرواز روح
 

معرفی آرامش و پرواز روح

به نام یگانه دوست آگاهی بخش

به نام یگانه آرام بخش
آرامش آدمی تنها در آگاهی است
این کانال با تکیه بر آموزه های تمدن بزرگ ایران زمین به شرح دریافت هایی از بزرگان این فرهنگ دست زده است

دکتر مهدی صحافیان

مطالب:
- شرح ۱۷۷ قسمت از ۶ دفتر مثنوی معنوی مولانا جلال الدین رومی
- شرح غزلیات لسان الغیب حافظ شیرازی در ۱۱۸ قسمت که هنوز ادامه دارد
- شرح مثنوی آلهی نامه عطار نیشابوری در ۳۱ قسمت
- برگزیده ادب پارسی با توجه به " رستاخیز تمدن ایرانی" در ۴۶قسمت که ادامه دارد
- دشواری دریافتهای تاریخی از حمله اسکندر تا حمله اعراب و ...در ۱۱ قسمت که ادامه دارد.
-اشعار سپید در تبیین فقر و فنای عارفانه که به زبان فرانسه نیز ترجمه شده است و دو دفتر آن با عنوان " روشنای حضور"  به زبان فارسی- فرانسوی آماده انتشار است.

‏برای پیوستن به گروه واتساپ من، این پیوند را دنبال کنید: https://chat.whatsapp.com/CAW3kk9XsA59VQcJVqjXjX

https://t.me/arameshsahafian

Dr.Sahafian:
https://eitaa.com/arameshsahafian

https://www.instagram.com/p/CY17DJmNww_fjos_DoSJJhaawTHi8_ZoObHYhk0/?utm_medium=copy_link

http://sahafian.blogfa.com/category/3

آن کس که به دست جام دارد/ سلطانی جم مدام دارد( ۱۱۸)

کسی که جام شراب در دست اوست، پادشاهی جمشید را، جاودانه در اختیار گرفته است.
۲- آب زندگانی که خضر با آن به جاودانگی رسید نیز در جام شراب میکده است. 
۳- پس سر رشته جانت را به این جام واگذار تا رشته جان و روح از آن به نظم و اعتدال برسد( از تضاد های درونی خارج شود و به صلح کلی برسد)
فراغ و جام : پیش از این ارتباط طولی ابیات بیان شد، در اینجا ارتباط بین دو غزل بازگو می شود: در غزل قبل ۳ باز سخن از فراغ( آسایش خاطر یا حال خوش) و در این غزل ۳ بار جام؛ سر چشمه آن تکرار می شود( به فصاحت لسان الغیب و پرهیز از تکرار توجه شود)
۴- ما شراب بیخود کننده و زاهدان پارسایی را انتخاب کردند تا معشوق ازلی به کدام میل دارد( ایهام: ۱- تمسخر زاهدان۲- بیان پذیرش مطلق از سوی سالک بی هیچ اندیشه ای حتی اگر معشوق ازلی گاهی جام را و گاهی پارسایی را بپذیرد)
۵- هر که کامروا و خوش دل است در این دور زمان، از نوش لبان توست.
۶- نرگس نیز مستی اش را وام دار چشمان طناز توست( تشبیه معکوس)
۷- از این رو یاد چهره و موهای بی نظیرت، ورد و دعای شب و روز من است.( چهره و زلف اشاره به روز و شب)
۸- لبان زیبای تو در نمک ریختن بر زخم دل عاشقان، سنگ تمام می گذارد.
۹- و زیبایی گودی چانه ات،  دویست غلام چون حافظ دارد. 
دکتر مهدی صحافیان
 آرامش و پرواز روح